در عشق، ابهامی وجود ندارد ـ ابهام، در ماست. نه تشریفاتی در عشق هست و نه فرضیاتی فلسفی. عشق، رهیافتی ساده و مستقیم به زندگی ست. کلمه ی ساده و بی پیرایه ی عشق. معجزه ای را در خود نهفته دارد. مهم نیست که به چه کسی عشق می ورزی، متعلق عشق موضوعیت ندارد. آنچه مهم است این است که بیست و چهار ساعت روزت را عاشقانه سپری کنی، همان طور که در بیست و چهار ساعت روزهایت، بی استثنا نفس می کشی. نفس کشیدن هدفی را دنبال نمی کند، عشق نیز خواهان چیزی جز خود نیست. اگر با دوستی هستی، نفس می کشی. اگر در کنار درختی نشسته ای، نفس می کشی. اگر در اب شنا می کنی، نفس می کشی. یعنی هر کاری که می کنی، با نفس کشیدن همراه است. عشق نیز باید همین ویژگی را داشته باشد، یعنی باید هسته ی مرکزی همه ی کارهای تو باشد. عشق باید طبیعی باشد، مثل نفس کشیدن. در واقع، عشق همان نسبتی را با روح دارد که نفس کشیدن با جسم.
منصور حسین آبادی پختگی عطر خود به همراه دارد.
زیبایی سرشاری به انسان هدیه میکند.
هوش به ارمغان میآورد، ذکاوتی در کمال.
تمام وجود را به عشق فرا میرویاند.
اکنون انسان تنها یک گُل عشق است.
هر حرکت عشق است و
هر بیحرکتی باز هم عشق;
زندگی عشق است و
مرگ باز هم عشق